مـــهــان



مردی روستایی تبر خویش گم کرد. بدگمان شد که مگر پسر همسایه یده است و به مراقبت او پرداخت. در رفتار و لحن کلامش همه حالتی عجیب یافت؛ چیزی که گواهی می‌داد که ِ تبر اوست. اندکی بعد، روستایی تبرش را بازیافت، مگر آخرین باری که به آوردن هیمه(هیزم سوختنی) رفته بود، تبر در کوه بر جای مانده بود. چون بار دیگر به مراقبت پسر همسایه پرداخت، در رفتار و کلام او هیچ چیز عجیبی نیافت؛ هیچ چیز گواهی نمی‌داد که تبر اوست! 

 "احمد شاملو" 


اگر در شعر زندگی نگاهی عمیق کنیم ؛ می‌فهمیم لحظات تلخ و شیرین قافیه های آن هستند که بدون آنها شعر وزن خود را از دست می‌دهد . می‌فهمیم این شعر قالبی ساده به نام مثنوی دارد ، پس نباید آن را سخت گرفت . می‌فهمیم این شعر آرایه هایی مانند عشق دارد که زیبایی زندگی را رقم می‌زند . می‌فهمیم شاعری دارد که نعمت هایش را برای ما عرضه کرده است و نظمی در زندگی پدید آورده است . می‌فهمیم که در آخر این شعر ، دیوانی از ما به یادگار می‌ماند که خاطراتمان را در بر می‌گیرد ‌‌. دیوان شعر زندگیتان پر از مِهر و محبّت همیشگی .

 ب.ن ۱۸ آذر ماه ۱۳۹۸



آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها